نوشته شده توسط : شاهین ناجا

   یه توپ دارم قلقليه ....... موهاي سرم فرفريه ..... مسیج جديد نداشتم سرت كلاه گذاشتم

----------------------------  ----------------------------

   دختره ميره تو كتاب فروشي ميگه آقا ببخشيد كتاب برتري زن بر مرد دارين؟ مرده نگاش ميكنه ميگه خانم شرمنده ما اينجا رمان تخييلي نميفروشيم

-----------------------------------------------------

   طرز تهيه دختر سالم مواد لازم . ...........اصلا ولش كن مواد رو حروم نكنيم

---------------------------- ----------------------------

   يارو تو مشهد بچش گم ميشه نذر مي كنه و ميگه: يا امام رضا دستم به دامنت، بچم پيدا بشه، ديگه غلط كنم بيام مشهد

---------------------------- ----------------------------

   میدونی چرا قزوینیا آدمای خوشبختین؟ چون هیچ وقت بخت و اقبال جرات نمیکنه بهشون پشت کنه

---------------------------- ----------------------------

   امروز سالگرد تولد پت و مته ! تو هم مثل من اين روز رو به خنگ ترين کسي که ميشناسي تبريک بگو!!! جنبه داشته باش واسه خودم نفرست

---------------------------- ----------------------------

   برداشتن قدمهاي بزرگ در زندگي باعث پاره شدن خشتك انسان ميشود

----------------------------  ----------------------------

   دو تا ترك داشتن تو يه ماشين بمب كار ميذاشتن يكيشون به اون يكي ميگه: اگه اين بمب الان منفجر شه چي كار كنيم؟ اون يكي ميگه نگران نباش من يكي ديگه دارم

----------------------------  ----------------------------

   ترکه داشت گريه می کرد. باباش پرسيد چی شده؟ گفت: عاشق شدم! باباش گفت حالا عاشق کی هستی؟ گفت: هر کسی که شما صلاح بدوني

----------------------------  ----------------------------

   بند تمبونتیم، ولمون کنی هم ما میریم هم آبروتو می بریم

---------------------------- ----------------------------

   بچه ترکه از پدرش مي‌پرسه: بابا، ماه نزديك‌تره يا اصفهان؟ ترکه ميزنه پس گردنش و ميگه: آخه پدرسگ، معلومه ديگه، مگه تو از اينجا ميتوني اصفهان رو ببيني

بقیش ادامه مطلب

معرفت داشته باش یه نظر بده



:: موضوعات مرتبط: جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 859
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 30 آبان 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

این مقایسه توهین به دختر و پسر این دهه ها نیست صرفا مقایسه ای طنزآمیز و خاطر نشان کردن وضعیتی است که روشنفکران به آن عوارض دوره گذار و دینداران به آن نشانه های آخرالزمانی می گویند و در کل بهره ای از حقیقت دارد.انکار این مقایسه شاید خودیک نشانه ی آخرالزمانی باشد.




دختر دهه 60 :باید با آبرو باشم
دختر دهه 70 :باید تحصیلکرده باشم
دختر دهه 80 :باید پولدار باشم

پسر دهه 60 :دارم میرم جبهه
پسر دهه 70 :دارم میرم

......................... ادامش ادامه مطلبه



:: موضوعات مرتبط: داستان , داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1579
|
امتیاز مطلب : 25
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

مهمونی می دیم اونهایی که دوست داریم و نداریم رو دعوت می کنیم. یواشکی به لباسای اونهایی که دوست نداریم می خندیم. بعد که رفتند با دوستهای خودمونیمون می شینیم به حرفهاشون می خندیم! توی مهمونی واسه همدیگه جوک ترکی می گیم! جوک لری می گیم! اصفهانی ها رو مسخره می کنیم. می گیم کاشونی ها ترسواند! رشتی ها بی غیرتند! کردها خرمتعصب هستند! آبادانی ها لاف می زنند
پایین شهریها رو آدم حساب نمی کنیم! مرز بین پایین شهر و بالای شهر رو هم خودمون تعیین می کنیم! اونها که از قلهک پایینتر رو قبول ندارند شیک ترند! شهرستانی ها هم بهتره برند جلو بوق بزنند! وقتی یکی از فامیلهامون شهرستان زندگی می کنه و ما یهویی از دهنمون می پره فوری توضیح می دیم که طرف بخاطر شغلش که مدیر فلان کارخونه است اونجا زندگی می کنه!بشقاب و لیوانهای فرانسوی می خریم! لوسترهای ساخت چین می خریم! شکلات آیدین هدیه نمی بریم چون ایرانیه کلاسش پایینه!
موقعی که اتوبوس میاد حمله می کنیم! اگه اوضاع بحرانی بشه با آرنجمون می زنیم به کناریها راه رو باز می کنیم! آخه خسته هستیم باید زودتر بریم خونه! وقتی کسی نباشه هم همین که می شینیم با ماژیک پشت صندلی ها یادگاری می نویسیم که دفعه دیگه که سوار شدیم به دوستامون هنرمون رو نشون بدیم!
شب چهارشنبه سوری ترقه پرت می کنیم پشت پای زن همسایه که وقتی پرید بخندیم! وقتی تیم فوتبال مورد علاقه امون توی مسابقه می بازه شیشه اتوبوس واحد رو می شکنیم! سیزده بدر گند می زنیم به طبیعت! یعنی همیشه اینکارو می کنیم نه فقط سیزده بدرها!
ما همه مادرزادی سیاستمدار به دنیا اومدیم اما استراتژی تک تکمون با همدیگه و با تمام دنیا متفاوته برای همین در هیچ موردی باهم توافق نداریم و بازهم به هم فحش می دیم!
ما به اجدادمون خیلی احترام می ذاریم! مخصوصاً داریوش اینها! وقتی سر قبرشون میریم حتماً یه یادگاری هم با هرچی که دستمون باشه روی در و دیواراش می کنیم!
ما روز عاشورا تاسوعا نذری می دیم! اما برای اینکه زعفرون گرونه روی پلو گلرنگ می ریزیم!
ما احتمالاً غیر از رامسر و کلاردشت جای دیگه ای از ایران رو ندیدیم اما حتماً دوبی رفتیم و فروشگاه عرض الهدایا رو دیدیم! بی برو برگرد هم یه عکسی توی صحرا روی شنها گرفتیم که به همسایه ها نشون بدیم!
ما رانندگیمون حرف نداره! رانندگی بدون فحش و فضیحت برامون معنی نداره! چراغ راهنمایی عابرپیاده موتورسوار .... فقط یک کلمه از هر مورد کافیه !
ما دزدی می کنیم تن فروشی می کنیم زورگیری می کنیم تجاوز می کنیم آدم می کشیم ... بخاطر اینکه پول نداریم!
بعضی هامون حتی پول داریم اما می خوایم انتقام بگیریم!
ماها سینما نمی ریم و عوضش عشق می کنیم قبل از اینکه فیلم روی پرده سینما بره ما سی دیشو ببریم خونه! درضمن ما عاشق پرویز پرستویی هم هستیم!
ما - مخصوصاً لوس آنجلسی هامون- وقتی کانال تلویزیونی درست می کنیم یا هیمنطوری آب دوغ خیاری میارندمون توی یه برنامه ای مجری بشیم یا گزارش بدیم یا خدای نکرده به عنوان کارشناس حرف بزنیم از هر سه تا کلمه ای که می گیم چهار تاش انگلیسیه اونهم با هزار تا عشوه و ناز و غمزه شتری و صد البته تلفظ غلط غولوط!ا
ماها عاشق رقص عربی هستیم! هرچی هم سنمون میره بالاتر علاقه امون به این رقص که تا ابد یادش نمیگیریم هی بیشتر و بیشتر میشه و اصرار می کنیم که باید توی همه مهمونی ها هنرمون رو نشون بدیم!البته دوستان خیلی اصرار می کنندا وگرنه ماها همه خجالتی هستیم و رقصمون نمیاد.



:: موضوعات مرتبط: جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 978
|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7
تاریخ انتشار : 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

میشه به دوستت كه صبحانه كنسرو تن ماهی رو با چایی شیرین میخوره بخندی...

میشه به اس ام اس های بی نمك نصفه شب بخندی...

 

میشه به گم كردن دفترچه تلفنت بخندی...

 

میشه به التماس كردنهای شب امتحان به درگاه باری تعالی بخندی...

 

میشه به تقلبهایی كه دوستت تو خودكارش جاسازی كرده بخندی...

 

میشه به استادتون كه سر جلسه امتحان دكمه های پیراهنش رو بالا پایین بسته بخندی...

 

میشه به خنده های دوستت كه بیشتر شبیه صدای استارت ژیان میمونه بخندی...

 

میشه به رنگ لباس دوستت كه رنگ هندونه ی نرسید ه است بخندی...

 

میشه به تبلیغات تبرک و حمید بخندی...

 

میشه به قبض تلفنی كه بابا گفته این بار دیگه پرداخت نمیكنم بخندی...

 

میشه به پل عابری كه هیچ كس حتی از كنارش رد هم نمیشه بخندی...

 

میشه به عاجز(!)بانك هایی كه همیشه خدا خراب هستند بخندی...

 

میشه به تب فوتبال این روزها بخندی...

 

میشه به گلهایی كه از اجنبی ها خوردیم بخندی...

 

میشه به زهر چشمی كه با یك لگد از فیگو گرفتند بخندی...

 

میشه به تیكه های عادل فردوسی پور بخندی...

 

میشه به سه نقطه های همیشگی آخر جمله هات بخندی...

 

میشه به علامتهای معصوم تعجب بخندی...

 

میشه به لبخند مونالیزا بخندی...

 

میشه به افكار تارعنكبوت بسته ات بخندی...

 

میشه به صدای جوجه گنجشكهایی كه موقع سرگیجه گرفتنهات به سراغت میان بخندی...

 

میشه به سوسكی كه تو ذهنت لونه كرده بخندی...

 

میشه به موریانه ای كه داره هر روز یه تیكه از معصومیت رو میجوه بخندی...

 

حتی میشه به نوشته های چرندمن هم بخندی...

 

...

 

اما یه لحظه ای یه موقعی یه روزی یه جایی یه چیزی یه حرفی یه خاطره ای یه كسی یه اتفاقی یه حادثه ای... یه چیزی رو یه حرفی رو یه خاطره ای رو یه كسی رو یه اتفاقی رو یه حادثه ای رو... یه جوری با یه زبونی با یه چیزی با یه حرفی با یه خاطره ای با یه كسی با یه اتفاقی با یه حادثه ای... یادت میندازه كه نفس كشیدن هم یادت میره ...چه برسه به اینكه بخوای... یه جایی یه موقعی یه روزی... به یه چیزی به یه حرفی به یه خاطره ای به یه كسی به یه اتفاقی به یه حادثه ای بخندی...

اونوقتِ که هـــر کاریش کنی میبینی که دیگه نمیشه بخندی

 

 

میشه به گیلاس هایی كه با كرم خوردیشون بخندی...

 



:: موضوعات مرتبط: داستان , داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 972
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

عصر شکار: 20 کيلو گوشت دايناسور، 40 کيلو گوشت اژدها.
نتيجه: دايناسورها منقرض شدند
عصر کشاورزي: 24 دست تبر سنگي، 24 دست تيغه و داس جنگي.
نتيجه: افزايش قتل به دليل دم دست بودن داس براي خانوم ها
عصر فلز: 70 ورقه مسي، 50 تا خنجر مفرغي و سرگرز آهني.
نتيجه: افزايش شکستگي سر مردان به دليل تماس با گرز آهني
عصر بخار: 30 هزارتومان و بخار کردن آب حوض خانه عروس خانوم
نتيجه: کمبود آب و جيره بندي شدن آب
عصر صنعت: 1 ميليون پول، 14 سکه طلا، يک اتومبيل و هرچي که با ص شروع ميشد
نتيجه: بنا به درخواست آقايان توليد ژيان آغاز شد
عصر کامپيوتر: هم وزن عروس خانم سکه طلا!!!
نتيجه: هرچي عروس خانوم مانکن تر باشد بهتر است
نتيجه گيري کلي: بابا بگو نميخوايم زن بهت بديم ديگه... اين کارها يعني چي؟؟
عامل اصلي انقراض دايناسور ها==> عروس ها
عامل اصلي کشته شدن مردها==> عروس ها
عامل اصلي ناقص شدن مردها==> عروس ها
عامل اصلي کمبود آب در تابستان ها==> عروس ها
عامل اصلي افزايش ماشين هاي فرسوده در سطح شهر==> عروس ها
عامل اصلي افزايش چاقي و افزايش بيماري ها==> عروس ها



:: موضوعات مرتبط: داستانهای جالب , فلسفی , مناسبتی , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1016
|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
دائما به شوهرتان بگوييد : ولي خودمونيم ها ، تو بيريخت ترين خواستگارم بودي !
 

 

 

غذاي شور و سوخته جلوي شوهرتان بگذاريد و قبل از اينکه به غذا لب بزند بگوييد : اينقدر بدم مياد از مردايي که از غذاي زنشون ايراد مي گيرن !
 

 

 

هروقت شوهرتان براي شما دسته گل خريد ، بگوييد : اِ ، باغچه همسايه چه گلهاي قشنگي داره ! چرا کنديشون ؟!
 

 

 

هر وقت شوهرتان براي شما حرفاي عشقولانه زد ، به طرز فجيعي از ته حلق بگوييد : هوووووووووووووووووق !
 

 

 

هر وقت مادر شوهرتان منزل شما دعوت بود ...................
ادامش ادامه مطلبه

 



:: موضوعات مرتبط: داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1101
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

هدفهاي آموزشي: کلاسهاي آمادگي دايم براي خانمها تا  عضوي از بدنشان به نام مغز  را  فعال کنن  { البته اگر این عضو در خانمها به مقدار کمی یافت شود.}

برنامه:
 4 واحد اجباري   برای خانمها
چگونه بیاموزیم که مسائل خصوصی منزل مربوط به خود و شوهرمان است و اصلاً ربطی به مادر
و خواهر و دختر خاله مان و ..... ندارد . ( بنا به نیاز حد اکثر 350 ساعت منقسم بر 80 واحد )
شوهر من پدر و برادر من نیست. ( قابل توجه دختر لوسای باباجون!!!) ( 220 ساعت بدون غیبت سر کلاس  )
3.سختی های در آوردن پول توسط شوهرم.( کتاب جهت مراجعه و تحقیق : پول مفتی در نمیاد نویسنده : یک مرد ) ( 520 ساعت تئوری 5520 ساعت عملی )
{ یه جوک میگه : یه پسره به باباش میگه بابا جات خالی یه شعبده باز بود که یه کبوترو تبدیل به اسکناس 1000 تومنی کرد   پدر: این که چیزی نیست بابا جون مامانت صبحی 100.000 تومن و امروز تبدیل به لوازم آرایشی و لباس کرد}
4. فهم اینکه سریالهای عاشقانه تلوزیون همه یه جوری احمقانست. ( نرگس ، ترانه مادری و .... همه به یه جا ختم میشه و آدم عاقل وقتشو واسه اونا حروم نمیکنه ) 120( ساعت تفکری)
5 و 6. شوهر من راننده آژانس من نیست . ( 20 واحد 1 ساعته )
  واحد 2 : زندگي مشترک
جلسات شوهر من با دوستاش جلسات مهمی میتونه باشه نه جلسات یللی تللی . ( ساعت بنا به صلاحدید استاد )
ترک اعتیاد به کلاس گذاشتن با گوشی موبایل جدیدشون (که .............
ادامش ادامه مطلبه


:: موضوعات مرتبط: داستان , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1009
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 8 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

اینم یه مطلب چون چند وقته خانوما میگن بر ضد اونا مطلب میدم

1

_هیچ وقت مجبور نیستی به تعداد موهای سرت بری خواستگاری.کافیه فقط یه
 "بله" کوچولو بگی اونم با هزار منت و ناز و کرشمه. batting eyelashes


2_به سادگی اب خوردن می تونی چند تا پسر رو تو کوچه به جون هم
بندازی.(روشش رو خود خانما بهتر می دونن.پس نیازی به نوشتن نیست)
 
 
3_لازم نیست صبح به صبح صورتتو اصلاح کنی.ماهی یه بارم کافیه.حالا از
مناطق ناجور دیگه بگذریم!!!!!.
 

4_هیچ وقت از بوی گند زیربقل خودت عق نمی زنی.
 

5_مجبور نیستی وقت دستشویی رفتن زیر اواز بزنی که اهالی خونه، بقیه
صداهای نافرم رو نشنون.

 

6_هیچ موجود دیگه ای مثل تو تا این حد ریزبین و بادقت نیست که در یک نگاه،
 مارک کفش زری خانم یا مدل موهای عقدس خانم رو بفهمه.
 

7_خوب می تونی نقش بازی کنی.
 
 
8_انقدر زود همه چی رو می گیری که شش سال زودتر از اقایون به تکلیف
 می رسی. thumbs up
 
 
9_بزرگترین پوئن:خیالت از بابت سربازی راحته!.صد سال سیاهم که دانشگاه
 قبول نشی ککتم نمی گزه.
 
 
10_تو اماکن عمومی با خیال راحت می تونی جیغ و داد راه بندازی چون ............

بقیش ادامه مطلب تورو خدا نظر بدین



:: موضوعات مرتبط: جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1097
|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 7 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

یادت باشه توصحرای قلبم تو تنها شتری!!!!

 

تا حالا با گوهر جمله ساختی؟ 
. .
نه؟
. . 
بازم نه؟
. .
خوب من برات میسازم تو ادم گو هر چی اس ام اس میدی تکراریه !

 

3
3
3
برو پايين سر كار نيستي !
3
3
3
يه كم ديگه بري ميرسي باور كن سر كار نيستي!
3
3
3
3فارشي دوست دارم!!!

 

چشمهای درشت و زیبایت را که به من میدوزی و با لبهای زیبا آواز می خوانی، احساس می کنم که بیش از همیشه

 عاشقت هستم، تو زیباترین قورباغه ی این برکه ای

 

آمدی جانم به قربانت
.
.

بقیش ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1221
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : 7 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا
مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن

منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه: من باید با رئیسم برم سفر کاری, کارهات رو روبراه کن

شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش, میگه: زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن

معشوقه هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه: من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام

پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه: معلمم یه هفته کامل نمیاد, بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم

پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم بنده

منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه: ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه

شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه: زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت

معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه: کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق

پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه: راحت باش برو مسافرت, معلمم برنامه اش عوض شد و میاد

مدیر هم دوباره گوشی رو ور میداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت


:: موضوعات مرتبط: داستان , داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1039
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : 7 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : شاهین ناجا

 

این ها تنها بخشی از خاطرات جناب نکیر هنگام کار است .  دکتر نکیر اعلام کرده به زودی مجموعه کامل از خاطرات خود را که حاوی صحبت با هنرمندان ، بازیگران ، خوانندگان ، ورزشکاران ، سیاسیون ، و... را منتشر خواهد کرد.

 

 

نام و نام خانوادگی : علی محمدی

نکیر : من ربک ؟

- مممممممتفکر . سوال بعدی

نکیر : من ربک ؟

- میخوام از گزینه مقایسه استفاده کنم

نکیر : من ربک ؟

- ای بابا من فامیل تهیه کننده ام بابا

نکیر : اها ... بیا برو تو بهشت

 

 نام و نام خانوادگی : بایرام تبریزی اصل تهرانی

نکیر : من ربک

- هاه؟

نکیر : من ربک؟

- هاه؟

نکیر : ترچ سن؟

- هه دای

نکیر : ها ، چخ ساقولاسان . بویروز بویروز ... اده منکر گل ، همشهری گلدی

 

 نام و نام خانوادگی : علی کوچولو 2 ساله از اصفهان

نکیر: من ربک ؟

- ادوبابانا

نکیر : من ربک ؟

- گوگوگالی

نکیر : من رببببببببببببببببببببببببببببک عصبانی؟

- اواااااااااااااااااااااااااااغ اواااااااااااااااااااااااااااااااغگریه

نکیر : نه نه غلط کردم . بیا برو بهشت . آهای یکی بیاد اینو ببره بهشت .

 

  

نام و نام خانوادگی : شیخ قزوینی

بقیش ادامه مطلب



:: موضوعات مرتبط: داستانهای جالب , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1570
|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : 6 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط :

حیف نون می ره کتابخونه، داد می زنه یه ساندویچ بدین با سس اضافه.
آقاهه بهش می گه: آقا! اینجا کتابخونه هست.
حیف نون می گه: ببخشید… بعد یواش در گوش آقاهه می گه: یه ساندویچ بدین با سس اضافه!

—————————

شعبده بازی روی صحنه هنر نمایی می کرد که ناگهان گفت: حالا یک خانم بیاید روی صحنه تا من کاری کنم که غیب شود!
مردی از میان جمعیت برخاست و گفت: آقای شعبده باز! چند لحظه صبر کن تا من بروم مادر زنم را بیاورم!

—————————

سه نفر می خواستند چای لیپتون بخورن. اولی فنجان رو نگه می داره و لیپتون را تو فنجان تکان می ده، دومی لیپتون را نگه می داره و فنجان را تکان می ده، سومی لیپتون را به دور فنجان می ماله!

—————————

مادر: احمد! اگر من به تو ۱۰ تا بادام بدهم که آنها را به طور مساوی با جواد تقسیم کنی، چند تا به او می دهی؟
احمد: سه تا!
مادر: ببینم! مگر تو حساب کردن بلد نیستی؟
احمد: چرا مامان من بلدم، ولی جواد که بلد نیست!

—————————

به حیف نون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!

—————————

احمد: مامان! اجازه می دهی بروم با اکبر بازی کنم؟
مادر: نه پسرم، اکبر بچه خوبی نیست. آدم باید همیشه با دوست بهتر از خودش بازی کند.
احمد: پس اجازه بدهید اکبر بیاید با من بازی کند!

 

لینک منبع



:: موضوعات مرتبط: داستان , جوک خنده دار , ,
:: بازدید از این مطلب : 1060
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : 6 اسفند 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 صفحه بعد